چشمه ی روشن

عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

چشمه ی روشن

عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ نویسی» ثبت شده است

در سـنت انگلیـسی ـ امریکـایی کـه بنیـانگـذارآن گـالتون انگلیسی است، بـه توصـیف رفتارهـای دینـی از طریـق توزیـع پرسـشنامـه و آزمـون بـا به کارگیری آمار پرداخته می شود. از دیگر طرفداران این سنت استنلی هال و ادوین استارباک هستند؛ استارباک برای تحقیق درباره پیدایش مفهوم خدا میان اقوام بدوی با توجه به تحول و تکامل شخصیت، از روش گردآوری مواد و مطالب زنـدگینامـه ای، درون نگـری، تأمـل شخصی و پرسشنامه استفاده کرد و آنها را طبقه بندی و تجزیـه و تحلیـل نمـود. اسـتارباک همواره این احساس را داشت که دین یک راز است و علم هرگز همه ابعـاد آن را نخواهـد  شــناخت. ویلیــام جیمــز از مهــمتــرین روانشناســان پراگماتیسیم است. او درکتاب مهمش به نام انواع تجربه دینـی مـی گویـد ارزیابی نهایی یک عقیده یا یک تجربه را می توان فقط در سـایه ثمربخـشی آن در زنـدگی فرد انجام داد.

ویلیام جیمز براساس دیدگاه پراگماتیسمی ا ش معتقد است که حقیقت بودن هر چیـز در گـرو مطلوبیت آن در عمل است و یک عقیده وقتی رضایتبخش عمـل مـیکنـد کـه بـه وسـیله تجربه تأیید شود. از نظر پراگماتیسیم تنها آزمون حقیقت محتمل این است کـه بایـد چیـزی باشد که بهتر ما را هدایت کند، چیزی که بهتر از همه با هر جزء زندگی جـور درآیـد و بـا مجموعه مقتضیات تجربه، بدون حذف چیزی از آن تلفیق شود.

جیمـز آثـار رضایت بخش یـک عقیـده را حالت هـای لـذت، آرامـش ذهـن و روان، برخورد سازنده با زندگی و صفات سالم شخصیت می داند وخواستار حفظ همه چیز اسـت و هـم خواسـتار پیـروی از منطـق، هـم حـواس و هـم بـه حـساب آوردن متواضـعانه تـرین و شخصی ترین تجارب. او تجارب عرفانی و رازوارانـه را، اگـر نتـایج عملـی داشـته باشـد بـه حساب می آورد. وی میگوید پراگماتیسیم گرچه به واقعیتهـا علاقـه منـد اسـت، از تعـصب ماده گرایانه ای که تجربه گرایی معمولی بدان دچار است به دور است ... «اگر ثابت شود که نظرات خداشناسی در زندگی فرد، دارای ارزش اند، آنها برای پراگماتیسیم حقیقی یعنی بـه اندازه ارزششان خوب هستند».

او می گوید: دین عبارت است از: احساسات، اعمال و تجارب شخصی انسانها که در عالم تنهایی شان اتفاق می ا فتد، به گونه ای که خودشان را در ارتباط با آنچه امر الوهی تلقی میشود، می یابند گوهر دین را احساسات و سلوک عملی ادیان میداند و درباره حیات دینی که بارها ازآن سخن میگوید معتقد است که حیات دینی به طور گسترده به دنبال آن است که شخص را استثنایی و غیـر عادی بسازد.

او در کتاب انواع تجربه دینی میگوید: در این فـصل مـی کوشـم توجـه شـما را بـه نگرش درباره اعتقاد به چیزی که آن را نمی توان دید جلـب کـنم و از لحـاظ روانشـناختی احوال روانی مانند نگرشها، اخلاقیات، اعمال، هیجانها و احوال دینی مربوط به آگـاهی مـان را بررسی کنم. چیزهایی که معتقدیم همراه ما به طور واقعی یا ذهنی وجود دارند ... . او در ضمن بررسی ایـن احـوال روانـی، نمونـه هـا و تجـاربی را بیـان مـی کنـد کـه افـراد گـزارش کرده اند، مانند احساس حضور یک وجود خاص، احساس حضور توأم با نـشاط و بهجـت، احساس حضور روح یا روحانی یک شخص، احساس حضور و دیدن به وسیله مرد نابینایی که خطای باصره در مورد وی معنـا نـدارد. همچنـین، او نتیجـه مـی گیـرد گویـا در دسـتگاه فکری و روانی ما یک حس حقیقت یاب وجود دارد که حقایق و واقعیتها را درک میکنـد و کار آن خیلی از حواس معمولی دیگر عمیقتر و دامنه دارتر است. جیمـز در توضـیح ایـن تجربه از ارتباط عاطفی خود با خدا این گونه می گوید، من بارها احساس کرده ام با خداوند ارتباط نزدیک پیدا کرده ا م، مـن ازایـن ملاقات هـا لـذت میبرم و بدون اینکه آنها را انتظار داشـته و یـا طلـب کـرده باشـم، فقـط بـرای مـن حاصـل می شدند، لحظه ای چند فکری در سرنداشته و از آنچه در زندگی معمولی به آنهـا بـستگی دارد جدا میشدم؛ ازجمله وقتی بر سرقله کوهی قرار داشتم، در جلوی مـن دامنـه وسـیعی از تپه ها و دره ها کشیده شده بود که آن هم به اقیانوسی که تـا افـق ادامـه مـی یافـت منتهـی میشد ... . آنچه در این مواقع احساس میکردم این بود که خـود را فرامـوش مـی کـردم و یک اشراق همراه با انکشافی در من پیدا میشد که زندگی را برای من با یک معنای عمیق مهم جلوه میداد. در اینجاست که من حق دارم بگویم فیض ارتباط مخصوص بـا خداونـد را دریافته ام. در هر صورت نبودن خدا برای مـن یـک اخـتلال ودر هـم ریختگـی اسـت و بدون او زندگی برای من بی معناست. او در بخش دیگر کتاب میگوید به نظر من، می توان به درستی گفت: تجربه دینـی بشر، شخصی، ریشه ای و کانون اصلی اش در احوال عرفانی آگـاهی اسـت او درباره تأثیر خداوند بر انسان معتقد است: اگر از من بپرسند وجود خدا چگونه ممکن است در حـوادث و رویـدادهای بـشری تغییـری را سـبب شـود، بـه سـادگی جـواب میدهم با اتصال بشر در موقع دعا و بخصوص وقتی عالم ماوراء حس، قلب آدمـیرا لبریـز میکند. آنچه آدمی در این موقع احساس می کند این است که اصلی روحـانی کـه بـه یـک معنا از اوست و در عین حال از او جداست، در مرکز نیروی شخصی او اثری زندگی بخش می گذارد و زندگی جدیدی به او می بخشد؛ به طوری که بـا هـیچ چیزقابـل مقایـسه نیـست

برگرفته از مقاله ی: «تأملی برآراء ویلیام جیمز در پرتو نقد کتاب روانشناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز» دکتر ملیحه صابری نجف آبادی

 

 

  • narges asghari