چشمه ی روشن

عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

چشمه ی روشن

عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

مصاحبه ای با یک کودک شش ساله برای درک دیدگاه دینی او صورت گرفت که با هم آن را می خوانیم

(در این مصاحبه ، م مخفف مصاحبه کننده و ک مخفف کودک می باشد)

 

م:میدونی خدا چیه؟

ک:مکث...خداااااا آررررره

م:میتونی برای من توصیفش کنی؟چه شکلیه؟

ک:خدا کسیه که ما رو آفریده ، حیوونا رو آفریده

م:خب حالا چه شکلیه؟

ک:معلوم نیس

م:ینی نمیتونی ببینیش؟

ک::نمیتونیم ببینیمش چون شبیه هوا میمونه

م:ینی اصلا قابل دیدن نیس؟

ک:آره

م:خب،پس از کجا میدونی وجود داره؟

ک:مکث...چون که خودش ما رو آفریده

م:به نظرت مهربونه یا نه

ک:آره مهربونه

م:از کجا فهمیدی مهربونه؟چکار کرده؟

ک:کمی تامل...مهربونه دیگه

م:خب اگه خدا مهربونه پس چرا اتفاق های بدی برامون میفته مثلا مریض میشیم یا دزد میاد تو خونه

ک:امممممم..کمی تامل...خدا که جلوی دزدی کردن و اینا رو نمیگیره

م:ینی ربطی به خدا نداره؟

ک:چرا ربط داره اما بعضی وقتا که آدم یه کار اشتباهی میکنه خیییلللللییییی کار اشتباه ، خدا براش بدشانی میاره

م:ینی وقتی ما یک کار اشتباه میکنیم خدا برای ما بدشانسی میاره که ما رو تنبیه کنه؟

ک:آرره

م:پس به خاطر کارای خودمونه؟

ک:آره

م:خدا تو خونه ی شما هست؟

ک:خدا همه جا هست

م:چجوری هم تو خونه ی شماست هم تو خونه ی بقیه؟

ک:خدا بزرگه ، آخر نداره ، همه جا هست

م:چون خیلی بزرگه همه جا هست؟

ک:مثل آسمون که آخر نداره خدا هم آخر نداره

م:شیطون رو میشناسی؟میدونی چی؟

ک:شیطون رو هم ما نمیبینیم

م:خب چجوریه؟

ک:بده

م:چرا بده؟

ک:بده دیگه

م:خب چه کارایی میکه که بده؟

ک:ممکنه ما رو هول بده وسط پله ها

م:ینی کارای بد میکنه؟

ک:آره برامون دردسر درست میکنه

م:درمورد فرشته ها چی میدونی؟چجوری ان فرشته ها

م:فک کنم فرشته ها همون آدمایی ان که مردن

م:آدمایی که مردن تبدیل به فرشته میشن؟

ک:فک کنمم

م:همه جور آدمی؟

ک:آدمای خوب

م:ینی فرشته ها خوبن و شیطون بده؟

ک:آره

م:چیزی درمورد بهشت شنیدی؟

ک:آره شنیدم

م:خب به نظرت بهشت چه جور جاییه؟

ک:بهشت یه جای خوبه که از این جا خییییللللللیییی لذذذذت بخششش تره

م:از دنیایی که هستیم خیلی بهتره؟

ک:آره سرسبزه همه جاش

م:فکر میکنی بهشت کجاست؟اگه بخوای نشونش بدی میتونی؟

ک:نه بهشت رو مثل شیطون و خدا و فرشته ها نمیبینیم

م:ینی دیده نمیشه؟

ک:آره

م:خب کجاست که دیده نمیشه؟

ک:با عصبانیت ..چمیدونمممم

م:نمیدونی کجاست؟

ک:شاید تو آسمون باشه شاید تو دل خدا

م:تو گفتی آدمایی که میمیرن تبدیل به فرشته میشن؟؟

ک:آره

م:ممکنه برگردن دوباره؟

ک:نه مردن دیگه

  • narges asghari

کارل گوستاو یونگ در سال ۱۸۷۵ میلادی در سوئیس متولد شد . پدرش ، کشیشی کاتولیک بود که زندگی خود را وقف کلیسا کرده بود و مادرش ، دختر یک روحانی بود و از اختلالات هیجانی رنج می برد . شاید یکی از علل تعلق خاطر یونگ به زندگی درونی ، مکاشفه و امور شهودی همین محیط خانوادگی و تربیتی او بود . یونگ تمام عمر خود را وقف مطالعه در فلسفه ، باستان شناسی ، کیمیاگری و نهایتا روان - شناسی کرد . او پس از انتشار کتابش درباره ی روان گسیختگی با عنوان روان شناسی جنون زودرس در سال ۱۹۰۶ میلادی برای نخستین بار با فروید تماس گرفت و از آن زمان بود که این دو ، همکاری نه چندان طولانی اما مهم خود را آغاز کردند . در ابتدا یونگ شدیدا تحت تأثیر فروید قرار گرفت و بین سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۳ ارتباط نزدیکی با وی داشت ، اما نظریه عقده ادیپ فروید و کوشش او برای تقلیل همه رویدادهای ناهشیار به سائقهای جنسی روابط این دو را تیره ساخت و موجب جدایی آنها شد . یکی از تفاوت های اساسی مکتب او با فروید ، آن است که یونگ کوشش می کرد تا ذهن ناهشیار را عمیق تر بکاود . او از ناهشیار شخصی فروید فراتر رفته و به کشف « ناهشیار جمعی » نایل آمد . این ناهشیار ، برخلاف ناهشیار شخصی فروید ، دیگر مبین أمیال و آرزوهای کام نیافته جنسی و هراس های فردی نیست ، بلکه میراثی است از دوره های نخستین زندگی بشر که در حافظه ی تاریخی انسانها ثبت شده است و همه ی مردم در آن تسهیم هستند .  تفاوت مهم دیگر مکتب او با روانکاوی فروید ، به ماهیت لیبیدویی آن مربوط می شوددر حالی که فروید لیبیدو را موکدأ بر حسب میل جنسی تعریف می کرد ، یونگ آن را یک نیروی حیاتی کلی می دانست که میل جنسی فقط بخشی از آن است . به نظر یونگ این نیروی حیاتی لیبیدویی بسته به اهمیت فعالیت های آن در زمان های معین ، به صورت رشد و تولید مثل و نیز انواع فعالیت های دیگر جلوه گر می شود . همین اختلافات ، موجب جدایی یونگ از فروید شد . یونگ پس از جدایی ، روان شناسی تحلیلی خود را بنا نهاد که نظام زوریخ نام گرفت . روان شناسی تحلیلی او آمیزه ای است از روان شناسی بالینی ، اندیشه های فلسفی و حتی دینی . مبنای روان شناسی یونگ بر وجود ناهشیار جمعی استوار است و یونگ شناخت آن را با مطالعه ی اسطوره های ملل مختلف ، خواب ها و رویاها و توهمات بیماران روانی میسر می داند . پژوهش گسترده ی یونگ درباره ی آثار اساطیری و ادبی و هنری تمدن های گوناگون ، به کشف مجموعه ای از تصاویر ذهنی جهان شمول انجامید که در مکتب او با عنوان « کهن الگو » مشخص می شوند . به اعتقاد یونگ ، تفحص در محتویات ناهشیار جمعی و کهن الگوها نه فقط راهی برای فهم الگوهای عام و مشترک رفتار بشر ، بلکه شیوه ای برای قرائت نقادانه متون دینی ، ادبی و هنری است . او انگیزه اصلی باور به آموزه های دینی و انجام مراسم مذهبی را همین مفاهیم کهن و صور ازلی می داند . بخش مهم دیگر روان شناسی تحلیلی او ، اصل تضاد و توجه به ابعاد متضاد شخصیت است . در نظام روان شناسی او ، بیش از هر امری ، بر جمع بین ضدها تأکید می شود . یعنی وی بر گرایش های مخالف برون گرا و درون گرای شخصیت تکیه دارد . طرح کهن الگوهایی چون نقاب و سایه ، آنیما و آنیموس ، سرشت دو گانه واحد ، احساس حقارت و احساس اهمیت به خود و ... همگی بیانگر دیدگاه تضادگرایانه یونگ در روان شناسی است . او از تعمیم این اندیشه تضادگرایانه به خداوند نیز ابایی ندارد و آن را مبنایی برای تحلیل بسیاری از مسائل کلامی ، از جمله شرور قرار میدهد

منبع :  مجله ی پژوهش های فلسفی، شماره ی هجدهم، پاییز و زمستان ۱۳۸۹ ،صفحه۱۵۷ تا ۱۵۹
یونگ و روان شناسی دین ، اشرف باقریپور

  • narges asghari

در نقد نظر فروید درباره دین ، باید گفت:
الف) فروید ، بى‌دینى تمام‌عیار و بلکه ضد دین بود. بنابراین، نمى‌توان گفت که او توانسته است بدون سوگیرى درباره دین اظهار نظر کند.
ب) جهان‌بینى فروید درباره جهان هستى، مادى‌گرایى صرف است. این جهان‌بینى، با نظر اکثریت مردم و دانشمندان که در وراى ماده، به هستى برترى معتقدند، در تعارض است.
ج) برداشت فروید از «خود» و نیز نظر فروید درباره دین ، غیر از برداشت‌هاى خود فروید که برپایه داستان‌پردازى‌هاى غیرعلمى است، هیچ سند قابل اعتمادى ندارد.
د) از زمان نظریه‌پردازى فروید  درباره ماهیت دین و دین‌دارى در میان مردم، بیش از صد سال مى‌گذرد. در این مدت، بى‌گمان شناخت آدمى درباره قواعد حاکم بر جهان فزونى یافته است و به باور برخى اندیشمندان، دست‌کم فن‌آورى گام‌هاى نهایى خود را برمى‌دارد، ولى برخلاف تصور فروید، از جریان‌ها و نهضت‌هاى دینى کاسته نشده است.

مقدمه نظر فروید درباره دین

زیگموند فروید، در ششم ماه مى سال ۱۸۵۶م. در فرایبورگ در موراویا زاده شد. پدرش، یعقوب فروید تاجر پشم و شخصى یهودى بود که البته به آموزه‌هاى دین یهود، التزام چندانى نداشت. مادرش نیز فردى مذهبى نبود. در این فضا، فروید به طور رسمى به بى‌دینى و الحاد روى آورد.
فروید در زندگى علمى و شغلى‌اش، فراز و نشیب‌هاى زیادى را پشت سر گذاشت. او بسیار علاقه داشت که راز معماهاى جهان را بگشاید. در بسیارى از دانش‌هاى مربوط به انسان؛ مانند پزشکى، عصب‌شناسى، دین‌شناسى و روان‌شناسى گام نهاد و حتى در بسیارى از این حوزه‌ها، براى خود نام و نشانى دست و پا کرد. دین و دین‌دارى، یکى از حوزه‌هاى کارى فروید بود. او درباره بسیارى از زمینه‌ها و مفاهیم دینى، همچون پیدایش دین در زندگى آدمیان، مفهوم خدا، داستان‌هاى دینى مانند داستان خلقت و هبوط آدم و حوا به تفصیل سخن گفت. او دین را در زندگى آدمیان، امرى زائد و برخاسته از ذهن کودکانه بشر مى‌دانست و مى‌گفت: سرانجام با رشد علمى انسان، بندهاى توهم از پایش باز مى‌شود و خورشید علم همچون فروریزى هیئت بطلمیوس، لایه‌هاى تار دین را از اندرون روان آدمى برون خواهد راند.
فروید  با همین نوع رویکرد به تجزیه و تحلیل روان‌شناختى دین پرداخت. روش پژوهشى او، روانْ تحلیل‌گرى، یعنى کاوش در لایه‌هاى پنهان روان یا ناخودآگاه بود. فروید براى بررسى ریشه‌هاى دین در زندگى انسان، فرضیه‌هایى را مطرح کرد و سال‌ها در تبیین فرضیه‌هاى خود کوشید. نتیجه تلاش‌هاى وى در این زمینه، همان چیزى است که امروزه در کتاب‌ها ، به نام روان‌شناسى دین از نگاه فروید ( نظر فروید درباره دین ) شهرت دارد. در هر صورت، مى‌توان گفت فروید رویکرد روان‌شناسى را به دین گشود و از همین رو، به تدریج دین با نگاه روان‌شناختى بررسى شد. امروزه، نگاه روان‌شناختى فروید به دین، در کنار دیگر دیدگاه‌ها، مطرح است. در این مقاله، به اختصار نظر فروید درباره دین را از فصل هفتم کتاب دیوید ام ولف۲ آورده‌ایم و سپس با توجه به آموزه‌هاى اسلامى به نقد آن پرداخته‌ایم.

فروید و روان‌شناسى دین

فروید ، خود را یهودى رها شده، شکاک و کاملاً بى‌دین مى‌دانست. او بى‌دینى معمولى نبود، بلکه از دین یا دست‌کم از باورهاى کاتولیک‌ها در فرایبرگ و وینتنفر داشت. او در پاسخ نامه رنه لافورگ که از او خواسته بود به دلیل هجوم نازى‌ها فرار کند، نوشت: «دشمن واقعى، نازى‌ها نیستند، بلکه دشمن واقعى دین و کلیساى کاتولیک است».
مى‌توان گفت فروید نه‌تنها از سنت کاتولیک نفرت داشت، بلکه از اعمال دینى یهود نیز متنفّر بود. فروید با بى‌رغبتى، دعاهاى عبرى مراسم ازدواجش را فرا گرفت و پس از ازدواج نیز، با سنگدلى تمام، همسرش را از آموزه‌هاى یهودى باز داشت. فرزندانش نیز مجبور بودند به دور از هر گونه آموزش‌هاى تکالیف دین یهود، پرورش یابند؛ زیرا او تمامى شعائر دینى را از خانواده‌اش دور مى‌داشت.
وى دین را امورى روانى مى‌دانست که به خارج فرافکنى مى‌شود و حتى اسطوره‌هاى بهشت و هبوط انسان، خدا، خیر و شر و جاودانگى و غیره را به همین صورت تبیین مى‌کرد.

منبع : سایت ravanrahnama.ir

  • narges asghari